جدول جو
جدول جو

معنی باب گهر - جستجوی لغت در جدول جو

باب گهر(گُ هََ)
دهی از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان در 28هزارگزی شمال خاوری زرند و 12هزارگزی خاور راه مالرو زرند - راور. کوهستانی، سردسیر. دارای 342 تن سکنه است. آب آن از قنات است. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت، صنایع دستی قالی بافی با نقشه است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاک گهر
تصویر پاک گهر
پاکیزه گهر، پاک نژاد، پاک زاده، نجیب، اصیل
فرهنگ فارسی عمید
(بِ خُرْ)
یکی از چهار دروازۀ جی (اصفهان) یکصدوهفتاد سال قبل از اسلام بنا شده است. (محاسن اصفهان چ طهران ص 92)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
مرکّب از: با + گهر، نجیب. اصیل. شریف. باگوهر. گوهری. نژاده:
جوان ارچه دانا بود باگهر
ابی آزمایش نگیرد هنر.
فردوسی.
یکی باگهر بود نامش تورگ
به هندوستان پهلوانی بزرگ.
فردوسی.
نخستین چنین گفت با مهتران
که ای پرهنر باگهر سروران.
فردوسی.
بخندید و بهرام را گفت شاه
که ای باگهر پرهنر پیشگاه.
فردوسی.
و رجوع به باگوهر وگوره و گهر شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
محلی است. ارشک، آسور و بابل و پارس وماد و ارمنستان را تا کوه های گاب که (قفقاز) و تا ساحل دریای بزرگ (مغرب میانه) باطاعت درآورد و سالهای بسیار در بابل سلطنت کرد. (ایران باستان ص 2595)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
مخفف بی گوهر. بی اصل. نانجیب:
بدو گفت کاین نزد بهرام بر
بگو ای سبک مایۀ بی گهر...
فردوسی.
و رجوع به گهر و گوهر شود
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
پاک نژاد. اصیل. محض. محضه. پاکزاد. پاکزاده. حلال زاده:
شاد باش ای ملک پاکدل پاک گهر
کام ران ای ملک نیکخوی نیک خصال.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(دِ)
اسم بادسردی است که از شمال غربی به بلوک اسدآباد میوزد
لغت نامه دهخدا
(نِ)
بمب گیرنده. آنچه یا آنکه بمب را می گیرد.
لغت نامه دهخدا
(بِ)
باب تیره. یکی از چهار دروازۀ ’جی’ اصفهان که یکصدوهفتاد سال قبل از اسلام بنا شده است: و چهار در بر آن (بربارو) تعلیق کرد یکی دروازۀ جورنام کرد برابر میدان بازار و دوم دروازۀ ماه که دروازۀ اسفیش میگویند و سیوم دروازۀ تیر که تیره می خوانند... (محاسن اصفهان چ طهران صص 92- 93) (ترجمه محاسن اصفهان چ اقبال ص 16). رجوع به باب تیره شود
لغت نامه دهخدا
(بُ حَ)
روستائی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
قریه ای است در یک فرسخی مرو. (معجم البلدان) (مرآت البلدان ج 1 ص 125) (مراصد الاطلاع). قریه ای است از مرو در چند فرسخی آن پهلوی درواق. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ده کوچکی است از دهستان هنزا بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 20هزارگزی شمال باختری ساردوئیه، 8هزارگزی شمال راه مالرو بافت - ساردوئیه. دارای 28 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ده کوچکی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 18هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه، سر راه مالرو جیرفت - ساردوئیه. دارای 8 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ زَ)
ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان در 67هزارگزی باختر راه فرعی کوهبنان بکرمان. دارای 30 تن سکنه است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8) ، بابا گفتن کودک. (ناظم الاطباء) : بأباء الصبی، گفت کودک بابا، و بأبأه، و بابابه. (منتهی الارب) ، گفتن به کسی، پدرم فدای تو باد. بابی انت و امی گفتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غِ مِ)
از آثار دورۀ صفوی در شهر اسپاهان است
لغت نامه دهخدا
(غِ شَ)
باغی بوده است به هرات: [سلطان ابوسعید] روز دیگر از درب قیچاق به هرات در آمده به باغ شهر که تختگاه قدیم سلاطین سلف بود جلوس همایون فرمود. (روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات ج 2 ص 202). سلطان [ابوسعید] روز دیگر از آنجا [پای کوه مختار] نهضت [کرد] ، فضای باغ شهر از موکب همایون غیرت فزای عرصۀگردون گشت. (همان کتاب ج 2 ص 224). سلطان [ابوسعید] به دارالسلطنۀ هرات خرامیده باغ شهر را به یمن مقدم همایون زینت داد. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 67)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان در 90هزارگزی شمال باختری کرمان، 5هزارگزی خاور راه مالرو کرمان - شاهزاده محمد. دارای 25 تن سکنه است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
قطعه فلزی که به زیر بال هواپیمای جنگی متصل شود و بمب یا راکت را بوسیله چنگکها بدان متصل کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یباب گر
تصویر یباب گر
ویرانگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باج گیر
تصویر باج گیر
کسی که به زور از دیگران پول بستاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با مهر
تصویر با مهر
مهربان، با محبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد گهر
تصویر بد گهر
بداصل بد نژاد، بد ذات مقابل نیک گوهر
فرهنگ لغت هوشیار
حیوانی که بار را حمل کند باربر، ارابه کشتی و اتومبیل باری، هودج کجاوه عماری، ماده هر حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد زهر
تصویر باد زهر
پاد زهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک گهر
تصویر پاک گهر
پاک نژاد، پاکزاده پاک گوهر
فرهنگ لغت هوشیار